پایگاه رسمی ستاد اکران جشنواره ی مردمی فیلم عمار شهرستان اردستان

 

 

 

 

 

وقت به میدان آمدن است

سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۲، ۰۲:۱۸ ب.ظ

جلسه‌ى بسیار گیرا و پُرجاذبه و شوق‌انگیزى است؛ جلسه‌ای که تشکیل‌دهندگان آن، جوانان فرزانه و بسیجى هستند. فرزانگىِ دانشجویى و خصوصیات جوانى همراه با روحیات فرهنگ بسیجى، یک ترکیب بدیع و بسیار شوق‌انگیز است. شما این فرهنگ و این مجموعه و چهره‌ى انسانى و این الگو را نمایندگى مى‌کنید.



درباره‌ى دانشجوى بسیجى حرفهاى زیادى در ذهن و دل هست که اگر اینها را به عنوان مناقب بسیجیان دانشجو تنظیم و بیان کنیم، شوق انسانهاى متکى به منطق و استدلال به سوى بسیجى شدن در محیط دانشگاه‌ها مضاعف خواهد شد. بسیجى یک فرهنگ است و اگر بخواهیم این فرهنگ را در یک جمله تعریف کنیم، باید بگوییم پیشرو بودن در همه‌ى عرصه‌هاى اساسى زندگى. درست است که بعضى‌ها اصرار دارند بسیجى را در محیط دانشگاه و بیرون دانشگاه بد معنا کنند؛ اما از کسانى که حرفهاى بوقهاى تبلیغاتى دشمنان این ملت را تکرار مى‌کنند، انتظار زیادى نیست. مسأله این است که خود ما بفهمیم بسیجى یعنى چه.

بسیج یعنى به صحنه آمدن و به میدان آمدن. چه میدانى؟ میدان چالش‌هاى حیاتى و اساسى. میدان‌ها و چالش‌هاى اساسى زندگى چیست؟ فقط آن وقتى است که به کشورى حمله شود و مردم آن کشور به صحنه بیایند تا از مرزهاى خودشان دفاع کنند؟ البته که نه؛ این فقط یکى از موارد به میدان آمدن است. آن وقتى هم که هویت ملى و سیاسى یک ملت مورد مناقشه قرار مى‌گیرد، جاى به میدان آمدن است. آن وقتى هم که به فرهنگ و اعتقادات و باورهاى ریشه‌دار یک ملت اهانت مى‌شود و آن را تحقیر مى‌کنند، جاى به میدان آمدن است. آن وقتى هم که نسل برگزیده‌ى یک ملت احساس مى‌کنند از غافله‌ى دانش عقب مانده‌اند و باید علاجى بکنند، جاى به میدان آمدن است. آن وقتى هم که احساس بشود پایه‌هاى یک زندگى مطلوب و عادلانه در کشور احتیاج به تلاش دارد تا ترمیم و یا استوار شود، جاى به میدان آمدن است. آن وقتى هم که جبهه‌هاى فکرى و فرهنگى دنیا براى تسخیر ملتها با ابزارهاى فوق مدرن مى‌آیند تا ملتى را از سابقه و فرهنگ و ریشه‌ى خود جدا کنند و براحتى آن را زیر دامن خودشان بگیرند، جاى به میدان آمدن است. همه‌ى اینها انسانهایى را مى‌طلبد که نیاز را احساس کنند؛ آدمهاى گیج و غافل و سرگرم نیازهاى حقیر اصلاً این نیازها را احساس نمى‌کنند. آن روزى هم که مرزهاى ما به‌وسیله‌ى هزاران چکمه‌پوش نظامى تهدید مى‌شد، در کشور ما کسانى بودند که اگر به آنها گفته مى‌شد خاک و وطن و ملت و حیثیت و غیرت ما را دارند لگدکوب مى‌کنند، تو هم بیا کارى بکن، مى‌گفت برو بابا، دلت خوش است! حواس‌اش به این نیاز نبود و حس نمى‌کرد که چنین نیازى وجود دارد. پس اول، احساس نیاز است.

بعد از احساس نیاز، آمادگى است. همه آماده نیستند از راحتى و حضور پاى بخارى گرم در زمستان یا کولر خنک در تابستان صرف‌نظر کنند؛ همه حاضر نیستند براى خودشان دشمن بتراشند؛ همه حاضر نیستند در یک راه دشوار عرق بریزند و سنگلاخ‌ها را بنوردند؛ انسانى با همت و با اراده مى‌خواهد. پس عزم و اراده‌ى کار کردن و گذشت از راحتى و آسایش هم یک شرط است.

شرط دیگر این است که در مقابل این حرکت و کار، از کسى مزد نخواهد. مزد، مربوط به جایى است که کسى از بیرون به ما انگیزه مى‌دهد – این کار را بکن، این پول را بگیر – وقتى ما از درون و عمق جان و از عشقمان انگیزه مى‌گیریم، از چه کسى مى‌خواهیم مزد بگیریم؟ مزد دادن، تحقیر ماست؛ تحقیر انسانى است که از درون دارد مى‌جوشد. اینها خصوصیات یک انسان بسیجى است؛ فرهنگ بسیج یعنى این. هیچ ملت باشرفى از وجود مجموعه‌ى بسیجى در درون خود بى‌نیاز نیست.

یک مجموعه‌ى بسیجى علاوه‌ى بر همه‌ى اینها، باید توان هم داشته باشد. درست است که بسیج ما در دوران جنگ و بعد از جنگ، پیرمردهاى هفتاد ساله هم داشت؛ اما توان، نشاط و قدرتِ نوردیدن این راه‌هاى دشوار، غالباً مخصوص جوانان است. بنابراین مجموعه‌ى بسیجى، یک مجموعه‌ى جوان و یک چهره‌ى جوانى است.

این میدان‌ها، میدان فکر و دانایى و تولید علم است؛ میدان چالش‌هاى گوناگون براى جبران عقب‌ماندگى علمى است. یک نفر مى‌آید فکر و شبهه و پیشنهاد فکرى‌ای را در میان مى‌گذارد؛ اگر بخواهیم درست انتخاب کنیم، باید بتوانیم آن را بشناسیم، بفهمیم، تجزیه و تحلیل کنیم و نقاط و بخش‌هاى غلط آن را کنار بزنیم؛ و اگر بخش درستى دارد، آن را بگیریم و با بخش‌هاى درستِ خودمان در هم بیامیزیم و مخلوق خودمان را ارائه دهیم. اگر هم عنصر درستى ندارد، همه‌اش را توى زباله‌دانى بریزیم.

قبل از انقلاب وقتى ما با جوانهاى مؤمن دانشجو مواجه مى‌شدیم – که آن وقت با ما در ارتباط بودند، مسجد ما مى‌آمدند، خانه‌ى ما مى‌آمدند و در مجامع ما شرکت مى‌کردند – مى‌دیدیم به برکت روشنفکرىِ نو و پیشرفته‌ى اسلامى، در محیط دانشگاه حرف برتر را اینها مى‌زنند. فعالان چپِ آن روز در مواجهه‌ى با اینها مى‌ماندند؛ این یک واقعیت بود. مى‌دانید که آن روز تفکرات چپ و مارکسیستى به شکل ملایم‌ترش در محیطهایى مثل کشور ما به عنوان حرفهاى نو ترویج مى‌شد. البته نو هم نبود، اما به عنوان حرف نو ترویج مى‌شد. به دانشگاه‌ها مى‌آمدند و ماتریالیسم دیالکتیک و دیگر بحث‌هاى مارکسیستى را براى بچه‌ها شرح مى‌دادند. بچه‌هاى مذهبى که ریشه‌ى فکرشان در پایه‌هاى قرآنى و تفسیرى مستحکم شده بود، در دانشگاه‌ها مثل سدى در مقابل اینها بودند و مثل فولادى در دل حصار اینها نفوذ مى‌کردند. این هم از میدان‌هاى چالش‌برانگیز ماست. پس در این چالش‌ها، چالش دانایى و علمى هست؛ چالش تولید فکر هست؛ چالش سازندگى و خدمت‌رسانى به مردم هست؛ چالش دفاع سیاسى هست؛ چالش تهاجم سیاسى هست؛ چالش دفاع نظامى هست. در این صحنه‌هاى متنوع چه کسى مى‌تواند وارد شود؟ اگر کسى وارد این صحنه‌ها شد، پس فرزانه و کارآمد و توانا و پیشرفته است.

من چند سال قبل در یکى از دانشگاه‌ها گفتم روشنفکرى در ایران بیمار متولد شد. اگر شما به تاریخچه‌ى روشنفکرى نگاه کنید، این را تصدیق خواهید کرد. اصلاً روشنفکرى در کشور ما از اول بیمار و وابسته به بیگانه متولد شد. الان هم عرض مى‌کنم که مفهوم تجدد نیز در کشور ما بیمار و معیوب و معلول متولد شد. تجدد در کشور ما به چه معنا بود؟ این‌که عرض مى‌کنم، مربوط به اواخر دوران قاجار است؛ بعد در دوره‌ى رضاخان و بقیه‌ى دوره‌ى پهلوى هم اوج حرکتى بود که الان دارم مى‌گویم. در قاموس متجددین کشور ما «تجدد» به معناى تقلید از غرب بود. تقلید یعنى چه؟ یعنى شما بروید لباس کهنه‌ى کسى را بخرید و در روز عید به عنوان لباس نو تنتان کنید. تفکرات قرن نوزدهمىِ فرانسه و انگلیس و بقیه‌ى مناطق اروپا وارد ایران شد. صد سال از بروز این تفکرات گذشته بود، اشکالات و خدشه‌ها و نسخ‌ها و ردهاى فراوانى هم بر آن وارد شده بود؛ تازه آقایان متجدد ایرانى، آن روز رفتند سراغ همان تفکرات، همان روش‌ها و حتّى همان منش‌هاى شخصیتىِ ظاهرى؛ یعنى لباس پوشیدن، ریش گذاشتن، سبیل گذاشتن و زلف گذاشتن. داگلاسْ نامى در یک گوشه‌ى فرنگ پیدا شده بود و سبیلش را به شکل خاصى اصلاح کرده بود؛ در ایران این سبیل شد مُد! زمان جوانى ما بیتل‌ها خط ریش کج مى‌گذاشتند؛ جوانهاى ما بعد از آن‌که سالها از بروز چنین پدیده‌ای گذشته بود، از آنها تقلید مى‌کردند! این، تجدد است؟! این، قهقرا رفتن و عقبگرد است؛ این‌که تجدد نیست.

البته مخالفت‌هایى هم که با این تجددها مى‌شد، سطحى بود؛ این را هم به شما بگویم. نوع مخالفتى که با تجدد و موج تجددگرایى در ایران پیدا شد – چه در اواخر دوران قاجار، چه در دوران پهلوى – بنده آن را نمى‌پسندم؛ از قدیم هم این‌طور عکس‌العمل‌ها را نمى‌پسندیدم؛ چون سطحى برخورد مى‌کردند. آنها در تقلید از غربى‌ها افراط مى‌کردند، اینها هم در مقابل تحریم مى‌کردند. زمان جوانى ما شعرهاى عوامانه‌ای معروف بود. مى‌گفتند:
با کارد و چنگال مى‌خورند آب را مسخره کرده‌اند همه طلاب را
چون معتقد بودند که آن وقت مثلاً روحانیون مخالف غذا خوردن با کارد و چنگال هستند؛ اینها هم از لج آنها مى‌خواهند آب را هم با کارد و چنگال بخورند! نه آن تجدد، تجدد بود؛ نه آن مواجهه و مقابله‌ى با تجدد، صحیح و عمیق و منطقى بود.

تجدد چیست؟ تجدد، پیشرو بودن است. نگاه کنید ببینید چه کم دارید، کجا خلأ دارید و این خلأ چگونه به بهترین وجه قابل پُر شدن است؛ ذهن خلاق خودتان را به کار بیندازید و آن خلأ را پُر کنید؛ این مى‌شود پیشرفت. این حرف، در لباس هست؛ در منش ظاهرى هست؛ در فکر هست؛ در شیوه‌ى اداره‌ى جامعه هست؛ در مسائل اجتماعىِ گوناگون هست؛ در مسائل سیاسى هست؛ در همه چیز این حرف جارى است؛ در آن جاهایى که عقل انسان قادر به حکم کردن و قضاوت کردن است. آن‌جایى که عقل میدانى ندارد – میدان تعبد و شرع است – باید متعبد به شرع ماند. اتفاقاً کسانى‌که پابند و متعبد به شرع ماندند، بعدها وقتى عقلشان بیشتر به کار افتاد، فهمیدند چرا شرع این حکم را کرده. یک روز بود که مسأله‌ى طهارت و نجاست، مسأله‌ى محرم و نامحرم، مسأله‌ى عبادت و نماز و خشوع مورد سؤال بود؛ بعد که فکرها بیشتر پیشرفت کرد، فهمیدند اینها هم فلسفه‌ها و حکمتهاى طبیعى دارد؛ بالاتر از آن، حکمتهاى انسانى دارد.

انسانِ بى‌خشوع، انسانِ منقطع از خدا و انسانِ بى‌معنویت، همین انسانِ بى‌هویتى مى‌شود که امروز شما در اروپا و امریکا دارید مشاهده مى‌کنید؛ همه چیز دارند بجز عدالت و آسایش و انسانیت و احترام به حقوق انسانها؛ یعنى مدنیت جنگلى. صریحاً هم مى‌گویند چون قدرت دارى، باید اقدام کنى؛ چون تفنگ دستت هست، باید بزنى؛ اخلاق هیچ معنایى ندارد. البته این تازه اول کارشان است؛ هنوز به نقطه‌ى شیب تندِ سقوط نرسیده‌اند؛ اما خواهند رسید؛ این را من به شما عرض کنم. شماها آن روز را مى‌بینید که همین غرب، همین اروپا و امریکا، به آن نقطه‌ى شیب تندِ سقوط رسیده‌اند و دیگر نمى‌توانند خودشان را کنترل کنند؛ لذا ساقط خواهند شد.

تجدد و نوگرایىِ حقیقى و باز کردن میدان‌هاى تازه‌ى زندگى، مطلوب اسلام است؛ اصلاً اسلام این را از انسان خواسته؛ این به برکت تأمل، تعمق، کار درست، کار فکرى، تلاش عملى، مجاهدت، استقبال از کار و از خطر در همه‌ى میدان‌ها، و همتها را بلند کردن به‌دست مى‌آید. این کارها مربوط به کیست؟ مربوط به بسیج است. اگر بسیج را درست معنا کنیم، همین است. بسیج همچنین یعنى انسان باهمتى که غیرت دینى و دانایىِ فکرى و نیازشناسى و ابتکار و جوشش ذهنى و خلاقیت دارد و وارد میدان مى‌شود.

بسیج دانشجویى طبیعتاً مظهر تام و تمام این مفاهیم است. همت شما باید این باشد که این عرصه‌ى اساسى را تأمین کنید. از هیچ چیز هم نباید بیمناک باشید. نه این‌که ملاحظه نکنید – ملاحظه، یعنى عقل را به‌کار گرفتن؛ این همیشه لازم است – اما آن چیزى را که حق تشخیص مى‌دهید، باید مطالبه کنید. نه فقط خواستن با زبان و با شعار – البته یک وقت شعار لازم است، یک وقت هم لازم نیست – باید کار و تلاش هم کرد.

من به شما برادران و خواهران عزیز – که فرزندان من هستید – مؤکداً توصیه مى‌کنم که به عمق‌ها توجه کنید و آن را بطلبید؛ از ظواهر هم دست نکشید. این خطاست که کسى خیال یا توهم کند که باید باطن را درست کرد، ظاهر مهم نیست؛ نخیر، همین ظاهر، انسان را به وادى‌هاى گوناگونى مى‌کشاند. ظاهر دینى، ظاهر اسلامى، پایبندى به تعبد دینى، همین مجالس دعا، همین مجالس توسل به ائمه (علیهم‌السّلام) لازم است؛ منتها همه‌ى اینها را با دانایى همراه کنید. در مجلس روضه‌خوانى و سینه‌زنىِ بسیج وقتى شعر خوانده مى‌شود، باید با معنا، با مضمون، جهتدار و همراه با درس باشد. وقتى در آن‌جا سخنرانى مى‌شود، باید در جهت تعمیق فکر و اندیشه باشد. وقتى نماز جماعت مى‌خوانید، نماز شما باید همراه با توجه به پروردگار و خشوع در مقابل او باشد. وقتى اعتکاف مى‌کنید، وقتى روزه مى‌گیرید، وقتى اجتماعات مذهبى تشکیل مى‌دهید، باید همراه با توجه به خداى متعال و همراه با اخلاص باشد. کلید موفقیت اینهاست. اگر این نباشد، همان چیزى بر سر انسان خواهد آمد که دیدید بر سر عده‌یى آمد. عده‌ای در اول انقلاب خیلى تند و داغ و پُرشور بودند، اما متأسفانه فکر دینى آنها عمق نداشت؛ با اولین باد سردى که از طرف تبلیغات دشمنان آمد، برگ و بار انقلابى‌شان ریخت و جوشش انقلابى‌شان تمام شد! بعضى‌ها صدوهشتاد درجه این طرف غلتیدند. من یک‌وقت به یکى از این آقایان گفتم که شماها اوایل انقلاب در زمینه‌ى مسائل اقتصادى چپِ چپ بودید و ما از تندروى‌هاى چپگرایى شما را منع مى‌کردیم؛ اما الان شما رفته‌اید منتهاالیه جهت مقابل، و شده‌اید راستِ راست! ما همان‌جایى که قبلاً بودیم، ایستاده‌ایم و باز شما را از تندروى‌هاى راست‌گرایانه منع مى‌کنیم! این به‌خاطرِ نداشتن عمق است؛ به این دلیل است که ریشه‌ى اعتقادى و فکرى وجود ندارد.

کسى‌که ریشه‌ى اعتقادى دارد، براساس اعتقادش حرکت مى‌کند و در میدان‌هاى گوناگون مى‌ایستد. اگر جبهه است، مى‌رود شهید یا جانباز مى‌شود و با رنج دائمِ بدنى و با ملامت‌ها مى‌سازد. اگر هم از جبهه برمى‌گردد، ایمان خود را در میان تندبادهاى گوناگون حفظ مى‌کند؛ این آدمِ عمیق است. ما از این‌گونه آدمهاى متکى به عمق هم کم نداریم. بعضى هم نه؛ متکى به عمق نبودند. بنابراین باید به تفکر اسلامى و تفکر بسیجى عمق داد.

بسیجى عدالت‌طلب است. عدالت‌طلبى فقط این نیست که انسان شعار عدالت‌طلبى بدهد؛ نه، باید این را واقعاً بخواهد. عدالت‌طلبى به این نیست که انسان رودرروى کسى بایستد و بگوید تو عدالت‌طلب نیستى؛ نه، این، ساز و کار دارد. باید جامعه به نقطه‌ای برسد که سیاست‌هاى عدالت‌طلبانه در آن طراحى شود و دستگاه اجرایى طورى باشد که سیاست‌هاى عدالت‌طلبانه فرصت عملیاتى شدن و اجرایى شدن پیدا کند؛ والّا خیلى سیاست‌هاى عدالت‌طلبانه هم مطرح مى‌شود؛ اما سازوکار، آدمها، مهره‌ها، قلم‌به‌دست‌ها و امضاءکننده‌ها یا علاقه ندارند، یا اعتقاد ندارند، یا همت ندارند، یا حال و حوصله ندارند، یا از همان قبیلِ «برو بابا دلت خوشه» است؛ لذا کارها متوقف و لنگ مى‌ماند؛ بنابراین آن‌جاها را باید اصلاح کرد.

براى رسیدن به هر آرزوى بزرگ و هر هدف والایى، سازوکارى وجود دارد؛ این سازوکار را باید جوانِ هوشمندِ فرزانه‌ى دانشجو پیدا کند. بحث جنبش نرم‌افزارى از همین قبیل است؛ بحث آزاداندیشى از همین قبیل است؛ بحث‌هاى گوناگونى که در زمینه‌هاى مختلف اجتماعى مى‌شود، از همین قبیل است.

منطق ما قوى است. ما از لحاظ منطق در مقابل هیچ‌کس کم نمى‌آوریم؛ دیگران در مقابل ما کم مى‌آورند. واقعیت‌هاى جامعه هم صحت آن منطق را نشان داده است. با این‌که در طول سالهاى متمادى خرابکارى شده، جنگ و موانع بیرونى بوده، نفوذ آدمهاى ناباب در دستگاه‌ها بوده، بى‌همتى و بى‌حالىِ بعضى‌ها بوده؛ در عین حال هرجا ما با همان اصول و تفکرات انقلابىِ اصیل جلو رفته‌ایم، واقعاً پیش رفته‌ایم؛ نمونه‌هایش همین پیشرفت‌هاى صنعتى و علمى و گشایش‌هاى گوناگونى است که در کارها به‌وجود آمده. هرجا کارِ برجسته‌ای شد، انسان وقتى رفت، دید یک عنصر مؤمن در آن‌جا مسؤولیتِ تعیین‌کننده‌ای دارد؛ این را بنده در جاهاى مختلف به تجربه مشاهده کرده‌ام. هرجا کارها لنگ است، به‌خاطر این است که در آن از این بى‌ایمانى‌ها و بى‌ریشه‌یى‌ها که منجر به نفع‌طلبى و فساد و تبعیض و رفیق‌بازى و امثال اینها مى‌شود، وجود دارد. بنابراین در میدان عمل هم ما این فکر را آزموده‌ایم.

شماها جوانید. فرداى این کشور متعلق به شماست. مدیریت‌ها متعلق به شماست. چرخ و پر عظیم اجرایى متعلق به شماست. باید آلیاژ خودتان را آن‌چنان مستحکم انتخاب کنید و بریزید که این مهره و این پیچ در این دستگاهِ بزرگ ساییده نشود و تبدیل به یک پیچ و مهره‌ى بى‌ارزش نشود. باید آن فکر را قوى کنید. فکرِ تنها کافى نیست؛ در میدان عمل هم باید وارد شوید.

الان مسأله‌ى انتخابات ریاست جمهورى هم مطرح است؛ این خودش میدان عظیم و خیلى خوبى است. مسأله‌ى اول، مشارکت است. در زمینه‌ى مشارکت مردم، هر طور که مى‌توانید، روى خانواده‌ها و دوستانتان کار کنید. مشارکت، یکى از اساسى‌ترین مسائل است. حضور مردم براى پیشرفت و صیانت کشور لازم است. نه این‌که اگر عده‌ى زیادى شرکت نکردند، اینها به نظام «نه» گفته‌اند؛ به‌هیچ‌وجه این‌طورى نیست. آنهایى که به‌خاطر «نه» گفتنِ به نظام نمى‌آیند، درصد خیلى کمى‌اند. یک‌عده به‌خاطر بى‌حالى نمى‌آیند؛ یک‌عده به‌خاطر بى‌حوصلگى نمى‌آیند؛ یک‌عده روز جمعه کار دیگرى دارند و نمى‌آیند؛ اینها را شما راه بیندازید. والّا کسانى‌که معتقد به نظام و قانون اساسى نیستند و دلشان براى بیگانگان و نفوذ آنها پر مى‌زند و منتظر آمدن بیگانگان هستند، درصد بسیار کمى‌اند. خیلى‌ها ممکن است پاى صندوق‌ها نیایند؛ به‌خاطر این‌که حوصله‌اش را ندارند، وقتش را ندارند، درست اهمیت قضیه را نمى‌دانند، متوجه تأثیر رأى خودشان نیستند یا به کسى که به او اطمینان و اعتماد کنند، نرسیده‌اند؛ یا کسى را هم که شناخته‌اند، نپسندیده‌اند؛ لذا نمى‌آیند. تلاش شما باید این باشد که مشارکت را به معناى حقیقى کلمه حداکثرى کنید. شما دانشجویید، فرزانه‌اید، روشنفکرید و معیارها را هم مى‌دانید؛ بنابراین نگاه کنید ببینید با معیارهاى جمهورى اسلامى، در میان نامزدهاى انتخاباتى چه کسى کفایت و نشاط و توانایى لازم را دارد و مى‌تواند وارد این میدان شود و با چالش‌هاى گوناگون دست و پنجه نرم کند و تحت تأثیر دشمن نیست و دشمن از آمدن او خوشحال نمى‌شود.

امریکایى‌ها – مثل یاوه‌گویى‌هاى همیشگى‌شان – باز شروع کرده‌اند که فلانى باید بیاید، فلانى باید نیاید؛ به شما چه نادان‌ها؟! نمى‌دانند که هرچه بگویند، مردم عکس‌اش عمل مى‌کنند. مى‌گویند: چرا نظارت هست؟ چرا فلان دسته نتوانسته‌اند بیایند؟ چرا فلان‌کس نتوانست بیاید؟ در کشورهاى خودشان انواع و اقسام نظارت‌هاى استصوابىِ غلیظ به شکلهاى پیچیده وجود دارد. در کشورهاى غربى همه‌جا موانع حذفىِ فراوان وجود دارد. الان در امریکا یک نفر را نشان بدهند که در طول دویست سال گذشته بیرون از دو حزب معروف امریکا سر کار آمده و رئیس‌جمهور شده. این معنایش چیست؟

در همه‌ى کشورهاى اروپایى – تا آن‌جایى که ما خبر داریم – اصلاً اپوزیسیون قانونى وجود ندارد که با نظام و قانون اساسى و حرکت کلى و سیاست‌هاى کلى نظام مخالف باشد و در عین حال حق فعالیت هم داشته باشد. من در جمع دانشجویان کرمانى گفتم اختلاف سر این است که فلان مالیات را بگیریم یا نگیریم؛ این مى‌گوید بگیریم، آن مى‌گوید نگیریم؛ جنگ عراق برویم یا نرویم. اینهایى که در میدان هستند، در مبانى و اصول، همه‌شان یکى‌اند؛ در حالى‌که یقیناً عده‌ای هم مخالفند. به مخالف اصلاً میدان نمى‌دهند بیاید؛ منتها تبلیغات دست همان کسانى است که این میدان‌ها متعلق به آنهاست. روزنامه‌ها و تلویزیون‌ها و رادیوها در اختیار آنهاست و هرچه دلشان مى‌خواهد، در این رسانه‌ها مى‌گویند و مى‌نویسند. خودشان این همه موانع حذفى و این همه نابرابرى در زمینه‌هاى گوناگون سیاسى دارند، اما مى‌گویند چرا شما اصلاً شوراى نگهبان دارید؟!

یقیناً ورودى‌هاى میدان سیاست باید کنترل شود. میدانِ اداره‌ى کشور و مدیریت کشور است؛ مگر شوخى است؟ یک کشور را مى‌خواهند دست یک نفر بسپرند؛ لذا باید ورودى‌هاى این میدان کنترل شود و معلوم گردد کسى که دارد مى‌آید، کیست؛ اصلاً عُرضه‌ى این کار را دارد یا ندارد؛ بعد، اعتقاد به این کار دارد یا ندارد؛ بعد، اصلاً مى‌فهمد در کشور چه کار باید کرد یا نه.

ملاکهایى وجود دارد؛ باید کسانى باشند که این ملاکها را ببینند و بسنجند؛ قانون اساسى این را پیش‌بینى کرده. شما معیارها را مى‌دانید. خوشبختانه کشور ما کشور جوانى است؛ لذا چهره‌ى جوان کشور اقتضاء مى‌کند که یک نشاط خوب و قوى و جوانانه در کل دستگاه اجرایى وجود داشته باشد. نگاه کنید ببینید واقعاً چه کسى طرفدار انقلاب و طرفدار دین و طرفدار عدالت و طرفدار عدم تبعیض بین فقیر و غنى است؛ چه کسى کفایت و دنبالگیرى و نشاط لازم را دارد؛ چنین کسى را پیدا کنید.

من پریروز هم گفتم که نباید دغدغه و وسوسه کرد. بعضى‌ها هستند که خیلى وسوسه مى‌کنند – آیا این، آیا آن؟ آیا این، آیا آن؟ – آخرش هم یا مجبور مى‌شوند به طاق جفت و استخاره متوسل شوند و یا اصلاً از خیر رأى دادن مى‌گذرند. نه، انسان فکر مى‌کند؛ به کسى مى‌رسد و مى‌گوید: خدایا! نتیجه‌ى تحقیقات من این است. من طبق حجت درونى خودم – که عقل و تفکر است – و بر اساس مشورتى که با دیگران داشته‌ام، رأى مى‌دهم. خداى متعال قبول مى‌کند؛ ولو این تشخیص، درست نباشد. بنابراین نباید وسوسه کرد. معیارها، معیارهاى روشنى است. جوسازى و تبلیغات دروغین و براق و رنگین نباید انسان را از شناخت حقیقت دور بدارد.

البته یکى از معیارها هم این است که هرچه دشمنان این ملت مى‌خواهند، عکس آن باید عمل کرد. چیزى که آنها مى‌خواهند، خیر ملت نیست. آنها منافع خودشان را دنبال مى‌کنند. بلندگویان استکبارى دنیا که به مجلس هفتم اعتراض مى‌کنند، همان کسانى هستند که مجالس صددرصد فرمایشىِ سلطنتىِ دوران شاه را قبول داشتند. الان هم نظامهایى را که در آنها اصلاً رأى‌گیرى به معناى درست کلمه وجود ندارد، قبول دارند؛ اما به این مجلس اعتراض مى‌کنند! چرا؟ چون آن، منافعشان را تأمین مى‌کند؛ اما این، منافعشان را تأمین نمى‌کند. آنها دنبال منافع خودشان هستند. اگر جهتى را نشان دادند و به جایى تمایلى داشتند، معلوم است که منافع آنها در آن است؛ که درست نقطه‌ى مقابل منافع ملت و نظام جمهورى اسلامى است و باید با آن مخالفت کرد؛ همان معیارى که امام (رضوان‌اللَّه‌علیه) به ما گفتند.

ان‌شاءاللَّه همه‌ى شما موفق و سالم باشید. خداوند همه‌ى شماها را حفظ کند و به پدر و مادرهایتان ببخشد. ان‌شاءاللَّه عاقبت‌به‌خیر باشید و براى این کشور و آینده‌ى کشور عناصر برگزیده‌ای باشید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

 

بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از دانشجویان بسیجى - ۱۳۸۴/۰۳/۰۵

منبع: پایگاه حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای

۹۲/۱۰/۱۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.